5
آبان

ناگزیرست تلخ و شیرینش!

هر که بی دوست می‌برد خوابش همچنان صبر هست و پایابش خواب از آن چشم چشم نتوان داشت که ز سر برگذشت سیلابش نه به خود می‌رود گرفته عشق دیگری می‌برد به قلابش   شاعر: سعدی / غزل 319 بیشتر »

free b2evolution skin
16
مرداد

مرگ خود می‌بینم و رویت نمی بینم هنوز !

آرزو مرد و جوانی رفت و عشق از دل گریخت غم نمی گردد جدا از جان مسکینم هنوز … گر چه سر تا پای من مشت غباری بیش نیست در هوایش چون نسیم از پای ننشینم هنوز … سیمگون شد موی و غفلت همچنان بر جای ماند صبحدم خندید و من در خواب نوشینم هنوز   شاعر: رهي… بیشتر »

free b2evolution skin
20
اسفند

ز اشک افشانی شمعم وفا بر خویش می‌لرزد!

تو حرفی نذر لب کن تا دلی خالی‌کنم من هم که بر خود همچو کوه از بی‌صدایی بار می‌گردم   شاعر: بیدل دهلوی/ غزل 2082 بیشتر »

free b2evolution skin
20
اسفند

تعلق از غبار جسم بیرونم نمی‌خواهد!

نفس را از طواف دل چه مقدار است برگشتن اگر برگردم ازکویت همین مقدار می‌گردم زخواب ناز هستی غافلم لیک اینقدر دانم که هر کس می‌برد نام تو من بیدار می‌گردم   شاعر: بیدل دهلوی/ غزل 2082 بیشتر »

free b2evolution skin