اندر سر ما همت کاری دگر است معشوقه خوب ما نگاری دگر است والله که بعشق نیز قانع نشویم ما را پس از این خزان بهاری دگر است شاعر: مولانا/ دیوان شمس/ رباعی173 بیشتر »
دلا شبها نمی نالی به زاری سر راحت به بالین می گذاری تو صاحب درد بودی، ناله سر کن خبر از درد بی دردی نداری … دلی خواهم که از او درد خیزد بسوزد، عشق ورزد، اشک ریزد شاعر: فریدون مشیری بیشتر »
بـار الهـا؛ قـدمِ دل به ره راست بـدار تا بههر گام مر او را رسد از قرب نوید پیش از آنی که کند طایـر جانم پرواز گر به قـُربم بنـوازی نبود از تو بعیـد شاعر: فیض کاشانی بیشتر »