مریض عشق اگر صد بود علاج یکیست
مرض یکی و طبیعت یکی، مزاج یکیست
تمام در طلب وصل و وصل میطلبیم
اگر یکیم و اگر صد که احتیاج یکیست
شاعر: وحشی بافقی/ غزل71 بیشتر »
من دگرم یا دگر شدهاست جهانم
هست جهانم همان و من نه همانم
تاش همی جستم او به طبع همی جست
از من و من زو کنون به طبع جهانم
پس نه همانم من و جهان نه همان است
زانکه جهان چون من است من چو جهانم
شاعر: ناصر خسرو/ غزل 166 بیشتر »
گفت با ما دوستی میکن بدل گفتم به جان
گفت راه عشق ما میرو به سر گفتم به چشم
گفت اگر با ما سخن داری به چشم دل بگو
تا نگردد گوش مردم با خبر گفتم به چشم
شاعر: هلالی جغتایی/ غزل 247 بیشتر »
پاک ساز از غیر دل ، وز خود تهی شو چون حباب گر سبک روحی توانی خیمه زد بر روی آب خودنمایی کی کند آن کس که واصل شد به دوست چون نماید مه چو گردد متصل با آفتاب کی دهد در جلوه گاه دوست عاشق راه غیر دم مزن از عشق اگر ره میدهی بر دیده خواب
شاعر: وحشی بافقی/… بیشتر »