13
تیر
خبرها دیدم!!!
تا شُدم بی خبر از خویش ، خبرها دیدم
بیخبر شو ، که خبرهاست ، در این بی خبری
شاعر: فروغی بسطامی/ غزل 480
تا شُدم بی خبر از خویش ، خبرها دیدم
بیخبر شو ، که خبرهاست ، در این بی خبری
شاعر: فروغی بسطامی/ غزل 480
بيانِ شوق چه حٖاجت كه سوزِ آتشِ دل
توان شناخت ز سوزي كه در سخن باشد
حافظ/ غزل 160
تا در طلب دوست همی بشتابم
عمرم به کران رسید و من در خوابم
شاعر: فرخی سیستانی/ رباعی 28
پیش پای همه افتاده کلید مقصود
چیست دانی، دل افتاده به دست آوردن
بار ما شیشه تقوا و سفر دور و دراز
گر سلامت بتوان بار به منزل بردن
شاعر: شهریار/ غزل106
خاقانی است و چند هزار آرزوی دل
دل را چه جای عشق و چه پروای دلبر است
بیچاره زاغ را که سیاه است جمله تن
از جمله تن سپیدی چشمش چه درخور است!
شاعر: خاقانی/ غزل 68