گر دوست را غربت من خوش بود...!!
گر دوست را به غربت من خوش بود همی
ای من رهی غربت و ای من غلام دوست
شاعر: سنایی غزنوی/غزل47
گر دوست را به غربت من خوش بود همی
ای من رهی غربت و ای من غلام دوست
شاعر: سنایی غزنوی/غزل47
پی وصل تو ما را زور و زری نیست
نگاه حسرتی داریم و آهی
به مقصد پی برم کی رشحه چون نیست
به غیر از بخت گمره، خضر راهی
شاعر: رشحه (بیگم دختر هاتف اصفهانی)
گر یار یاورم بود از آسمان چه بیم
گر دوست مهربان بود از دشمنان چه باک
شاعر: رشحه (بیگم دختر هاتف اصفهانی)/غزل
دلی کز عشق جانان دردمند است
همو داند که قدر عشق چند است
دلا گر عاشقی از عشق بگذر
که تا مشغول عشقی عشق بند است
وگر در عشق از عشقت خبر نیست
تو را این عشق عشقی سودمند است
شاعر: عطار/ غزل 53
جز یاد دوست هر چه کنی عمر ضایع است
جز سر عشق هر چه بگویی بطالت است
ما را دگر معامله با هیچکس نماند
بیعی که بی حضور تو کردم اقالت است
شاعر: سعدي/ غزل 55