26
آذر
یک عمر گریه کردم ای آسمان روا نیست!
متاع دلبری و حال دل سپردن نیست
وگرنه پیر از عاشقی نپرهیزد
تو شهریار به بخت و نصیب شو تسلیم
که مرد راه به بخت و نصیب نستیزد
شاعر: شهریار/ غزل 43
متاع دلبری و حال دل سپردن نیست
وگرنه پیر از عاشقی نپرهیزد
تو شهریار به بخت و نصیب شو تسلیم
که مرد راه به بخت و نصیب نستیزد
شاعر: شهریار/ غزل 43
سرو بلند من که به دادم نمی رسی
دستم اگر رسد به خدا می رسانمت
پیوند جان جدا شدنی نیست ماه من
تن نیستی که جان دهم و وارهانمت
شاعر: شهریار/ غزل 34
افسوس خلق میشنوم در قفای خویش
کاین پخته بین که در سر سودای خام شد
شاعر: سعدی/ غزل 211
طرفه مدار اگر ز دل نعره بیخودی زنم
کآتش دل چو شعله زد صبر در او محال شد
شاعر: سعدی/ غزل 210
گفتم مگر ز رفتن غایب شوی ز چشمم
آن نیستی که رفتی آنی که در ضمیری
شاعر: سعدی/ غزل575