زمشرق می شود هر اختری در وقت خود طالع
رسد چون نوبت نان طفل را دندان برون آید
…
زر قلب است نقدی هست اگر این کاروانی را
به امید چه یوسف از چه کنعان برون آید؟
شاعر: صائب تبريزي/ غزل 3189
فرم در حال بارگذاری ...
این بخش تنها می تواند توسط جاوا اسکریپت نمایش داده شود.
فید نظر برای این مطلب
به نام دوست گشاییم دفتر دل رابه فر عشق فروزان کنیم محفل را
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب