داشتم یاری که یکساعت ز من غیبت نداشت
گر چه هر ساعت نشیمن در دیاری داشتم
چرخ بد مهرش کنون کز من به دستان در ربود
گوئیا در خواب میبینم که یاری داشتم
همچو خواجو با بد و نیک کسم کاری نبود
لیک با او داشتم گر زانکه کاری داشتم
شاعر: خواجوی کرمانی/ غزل 636
فرم در حال بارگذاری ...
این بخش تنها می تواند توسط جاوا اسکریپت نمایش داده شود.
فید نظر برای این مطلب
به نام دوست گشاییم دفتر دل رابه فر عشق فروزان کنیم محفل را
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب