من دوست میدارم جفا کز دست جانان میبرم
طاقت نمیدارم ولی افتان و خیزان میبرم
از دست او جان میبرم تا افکنم در پای او
تا تو نپنداری که من از دست او جان میبرم
شاعر: سعدی / غزل 392
سلام به به عالی بود… احسنت به سعدی و به شما بابت انتخابهاتون
فرم در حال بارگذاری ...
این بخش تنها می تواند توسط جاوا اسکریپت نمایش داده شود.
فید نظر برای این مطلب
به نام دوست گشاییم دفتر دل رابه فر عشق فروزان کنیم محفل را
سلام
به به عالی بود…
احسنت به سعدی و به شما بابت انتخابهاتون
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب