پیداست که سرپنجه ما را چه بود زور!
تا میل نباشد به وصال از طرف دوست
سودی نکند حرص و تمنا که تو داری
شاعر: سعدي/ غزل 570
تا میل نباشد به وصال از طرف دوست
سودی نکند حرص و تمنا که تو داری
شاعر: سعدي/ غزل 570
چه مخالفت بدیدی که مخالطت بریدی
مگر آن که ما گداییم و تو احتشام داری
به جز این گنه ندانم که محب و مهربانم
به چه جرم دیگر از من سر انتقام داری
شاعر: سعدي/ غزل 568
از من نخواه با تو نباشم دقیقه ای
دق می کنم بدون محرّم دقیقه ای
بگذار کنج روضه کنارت نفس زنم
شادی همیشه هست ولی غم دقیقه ای
…
اصلا چه می شود که بخوانی کنار خود
مثل زهیرِ خسته، مراهم دقیقه ای
شاعر: وحید محمدی
آغاز شد غزل؛ غزلی مطلعش حسین
با خط اشک می چکد از مصرعش حسین
ما پای روضه های غمش قد کشیده ایم
طومار عمر؛ خاتمه و مبدأش حسین
شاعر: زهرا آراسته نیا
رشک میبردند شهری بر من و احوال من
کرد ضایع کار من این بخت بی اقبال من
…
بخت بد این رسم بد بنهاد و رنجاند از منت
ورنه کس هرگز نمیرنجیده از افعال من
شاعر: وحشی بافقی/ غزل 329