چه کند بنده که بر جور تحمل نکند!!
گر به عقبی درم از حاصل دنیا پرسند
گویم آن روز که در صحبت جانان بودم
که پسندد که فراموش کنی عهد قدیم
به وصالت که نه مستوجب هجران بودم
شاعر: سعدي/ غزل 380
گر به عقبی درم از حاصل دنیا پرسند
گویم آن روز که در صحبت جانان بودم
که پسندد که فراموش کنی عهد قدیم
به وصالت که نه مستوجب هجران بودم
شاعر: سعدي/ غزل 380
در حقیقت چون بدیدم زو خیالی هم نبود
عاشق و معشوق من بودم ببین این داستان
شاعر: ابو سعيد ابوالخير/ تكه50
با عاشقان نشین و همه عاشقی گزین
با هر که نیست عاشق کم گوی و کم نشین
باشد که در وصال تو بینند روی دوست
تو نیز در میانهٔ ایشان نهای ببین
شاعر: ابو سعيد ابوالخير/ تكه 53
درازست ار بگویم سر گذشتم
که چون بود و چگونه غرقه گشتم
به موج اندر کنونم بیم جانست
ندیده سود و سرمایه زیانست
شاعر: فخرا لدين اسعد گرگاني/ ويس و رامين/ نامه سوم
فراوان کار بسته بر گشاید
ترا از ما همه کامی بر آید
مراد خویش با تو یاد کردیم
برفتیم و به یزدانت سپردیم
شاعر: فخر الدين اسعد گرگاني/ ويس و رامين