من و درس عشق ای دل!
بگذر ز علم رسمی، که تمام قیل و قال است
من و درس عشق ای دل! که تمام وجد و حال است
شاعر: شیخ بهایی/ غزل 4
بگذر ز علم رسمی، که تمام قیل و قال است
من و درس عشق ای دل! که تمام وجد و حال است
شاعر: شیخ بهایی/ غزل 4
تو پس پرده و ما خون جگر میریزیم
وه که گر پرده برافتد که چه شور انگیزیم
دیگران را غم جان دارد و ما جامهدران
که بفرمایی تا از سر جان برخیزیم
شاعر: سعدی/ غزل 49
یک جرعه ز جام تو تمامست تمام
جز عشق تو در دلم کدامست کدام
در عشق تو خون دل حلالست حلال
آسودگی و عشق حرامست حرام
شاعر: مولانا/ دیوان شمس/ غزل 1374
گره چون گریه گردیده است شبنم درگلوی گل
ننوشد آب خوش هرکس که دارد در کمین آتش
مگر تسکین به لعل آبدار خود دهی دل را
و گرنه هیچ دریا برنمی آید به این آتش
شاعر: صائب تبریزی/ غزل 4925
تابوت تیر خورده و یک قبر بی حرم
این هم جزای آن همه آقایی و کرم
شاعر: داوود رحیمی