یک دم نمیرود که نه در خاطری ولیک بسیار فرق باشد از اندیشه تا وصول … گنجشک بین که صحبت شاهینش آرزوست بیچاره در هلاک تن خویشتن عجول شاعر: سعدی/ غزل 349 بیشتر »
ز دست گریه کتابت نمیتوانم کرد که مینویسم و در حال میشود مغسول … اسیر بند غمت را به لطف خویش بخوان که گر به قهر برانی کجا شود مغلول شاعر: سعدی/ غزل 350 بیشتر »