شوق درون به سوی دری میکشد مرا من خود نمیروم دگری میکشد مرا یاران مدد که جذبهٔ عشق قوی کمند دیگر به جای پرخطری میکشد مرا شاعر: محتشم کاشانی/ غزل 20 بیشتر »
چو دی ز عشق من آگه شد و شناخت مرا به اولین نگه از شرم آب ساخت مرا به یک نگاه مرا گرم شوق ساخت ولی در انتظار نگاه دگر گداخت مرا شاعر: محتشم کاشانی/ غزل19 بیشتر »
کارکنان سپهر، بر سر دعوی شدند آنچه بدادند دیر، باز گرفتند زود حاصل ما از جهان نیست به جز درد و غم هیچ ندانم چراست این همه رشک حسود شاعر: شیخ بهایی/ غزل 10 بیشتر »
نه صلحت باعثیدارد نه خشمت موجبی ، یارب چه خواند این طبیعت را کسی وین خو چه خو باشد بدین بی مهری ظاهر مشو نومید ازو وحشی چه میدانی توشاید در ته خاطر نکو باشد شاعر: وحشي بافقي/ غزل154 بیشتر »