24
اسفند
زنده آنست...!
زندگانی نتوان گفت و حیاتی که مراست
زنده آنست که با دوست وصالی دارد
شاعر: سعدي/ غزل 173
زندگانی نتوان گفت و حیاتی که مراست
زنده آنست که با دوست وصالی دارد
شاعر: سعدي/ غزل 173
از پختگی است گر نشد آواز ما بلند
کی از سپند سوخته گردد صدا بلند؟
سنگین نمیشد اینهمه خواب ستمگران
گر میشد از شکستن دلها صدا بلند
شاعر: صائب تبریزی/ غزل 77
به جای دیدن روی تو در خود خیره ایم ای عشق
اگر آه تو در آیینه پیدا نیست عیب از ماست
جهان بی عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار
اگر جایی به حال خویش باید گریه کرد اینجاست
شاعر: فاضل نظری
فراق و وصل چه باشد رضای دوست طلب
که حیف باشد از او غیر او تمنایی
شاعر: حافظ/ غزل 491