تو نه مرد عشق بودی!
تو نه مرد عشق بودی خود از این حساب سعدی
که نه قوت گریزست و نه طاقت گزندت
شعر: سعدی/ غزل 34
تو نه مرد عشق بودی خود از این حساب سعدی
که نه قوت گریزست و نه طاقت گزندت
شعر: سعدی/ غزل 34
کهن شود همه کس را به روزگار ارادت
مگر مرا که همان عشق اولست و زیادت
گرم جواز نباشد به پیشگاه قبولت
کجا روم که نمیرم بر آستان عبادت
مرا به روز قیامت مگر حساب نباشد
که هجر و وصل تو دیدم چه جای موت و اعادت
شاعر: سعدی/ غزل 33
بده آن آب ز کوزه که نه عشقی است دوروزه
چو نماز است و چو روزه غم تو واجب و ملزم
به خدا شاخ درختی که ندارد ز تو بختی
اگرش آب دهد یم، شود او کنده هیزم
شاعر: مولانا/ دیوان شمس/ غزل 1613
ز دلبری نتوان لاف زد به آسانی
هزار نکته در این کار هست تا دانی
بجز شکردهنی مایه هاست خوبی را
به خاتمی نتوان زد دم سلیمانی
شاعر: حافظ/ قصیده 2
غیر عشقت راه بین جستیم نیست
جز نشانت همنشین جستیم نیست
آن چنان جستن که میخواهی بگو
کان چنان را این چنین جستیم نیست
شاعر: مولانا/ دیوان شمس/ غزل 426