شاید ...!
گر عقل پشت حرف دل اما نمیگذاشت
تردید پا به خلوت دنیا نمیگذاشت
از خیر هست و نیست دنیا به شوق دوست
میشد گذشت، وسوسه اما نمیگذاشت
اینقدر اگر معطل پرسش نمیشدم
شاید قطار عشق مرا جا نمیگذاشت
شاعر: فاضل نظری
گر عقل پشت حرف دل اما نمیگذاشت
تردید پا به خلوت دنیا نمیگذاشت
از خیر هست و نیست دنیا به شوق دوست
میشد گذشت، وسوسه اما نمیگذاشت
اینقدر اگر معطل پرسش نمیشدم
شاید قطار عشق مرا جا نمیگذاشت
شاعر: فاضل نظری
تو خفته وعاشقان او بیدارند
تو غافل و ایشان همه در اسرارند
بیکاری تو چو همچنین خواهد بود
اما همه ذرّات جهان در کارند
شاعر: عطار نیشابوری
ای دل چو فراق یار دیدی خونشو
وی دیده موافقت بکن، جیحونشو
ای جان! تو عزیزتر نه ای از یارم
بییار نخواهمت ز تن بیرونشو
شاعر: ابوسعید ابوالخیر
بجای پرده تقوی که عیب جان بپوشاند
ز جسم آویختیم این پردههای پرنیانی را
چراغ آسمانی بود عقل اندر سر خاکی
ز باد عجب کشتیم این چراغ آسمانی را
بیفشاندیم جان! اما به قربانگاه خودبینی
چه حاصل بود جز ننگ و فساد این جانفشانی را
شاعر: پروین اعتصامی/ قصیده 4