از زندگانیم گله دارد جوانیم
شرمنده جوانی از این زندگانیم
پروای پنج روز جهان کی کنم که عشق
داده نوید زندگی جاودانیم
گوش زمین به ناله من نیست آشنا
من طایر شکسته پر آسمانیم
گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند
چون میکنند با غم بی همزبانیم
شاعر: استاد شهریار/ غزل98
با عرض سلام و احترام
جای لینک شعر بلاگ خیلی خالی بود ، دلم تنگ شده بود برای این بخش .
شعر بسیار زیبایی انتخاب فرمودید .
پر شور باشید مثل همیشه .
پاسخ دادن:
با سلام و عرض ادب متقابل
نظر لطف شماست. حضور شما باعث دلگرمی ماست
متشکرم
از حضور شما سپاسگزارم
در پناه حق
با سلام وخداقوت
انشاالله موفق باشید. التماس دعا
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب