با عقل آب عشق به یک جو نمی رود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم..
باور مکن که طعنه طوفان روزگار
جز در هوای زلف تو دارد مشوشم
سروی شدم به دولت آزادگی که سر
با کس فرو نیاورد این طبع سرکشم
شاعر: شهریار/ غزل 85
فرم در حال بارگذاری ...
این بخش تنها می تواند توسط جاوا اسکریپت نمایش داده شود.
فید نظر برای این مطلب
به نام دوست گشاییم دفتر دل رابه فر عشق فروزان کنیم محفل را
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب