20
اسفند

ز اشک افشانی شمعم وفا بر خویش می‌لرزد!

تو حرفی نذر لب کن تا دلی خالی‌کنم من هم که بر خود همچو کوه از بی‌صدایی بار می‌گردم   شاعر: بیدل دهلوی/ غزل 2082 بیشتر »

free b2evolution skin
20
اسفند

تعلق از غبار جسم بیرونم نمی‌خواهد!

نفس را از طواف دل چه مقدار است برگشتن اگر برگردم ازکویت همین مقدار می‌گردم زخواب ناز هستی غافلم لیک اینقدر دانم که هر کس می‌برد نام تو من بیدار می‌گردم   شاعر: بیدل دهلوی/ غزل 2082 بیشتر »

free b2evolution skin
5
اسفند

به امید چه از تن غافلان را جان برون آید؟!

زمشرق می شود هر اختری در وقت خود طالع رسد چون نوبت نان طفل را دندان برون آید … زر قلب است نقدی هست اگر این کاروانی را به امید چه یوسف از چه کنعان برون آید؟   شاعر: صائب تبريزي/ غزل 3189 بیشتر »

free b2evolution skin
5
اسفند

غباری نیست بر خاطر زغربت جان روشن را!

ز غمخواران مگر غم دست بردارد زدل، ورنه به پای خویش هیهات است خار از پا برون آید تو از زنگ علایق سینه خود را مصفا کن که چون شد صبح، خورشید جهان آرا برون آید   شاعر: صائب تبريزي/ غزل3187 بیشتر »

free b2evolution skin
5
اسفند

که سرو از خاک بیرون با دل آزاد می آید

مرا از غفلت خود بر سر این بیداد می آید نباشد صید اگر غافل چه از صیاد می آید؟   شاعر: صائب تبريزي/ غزل 3193 بیشتر »

free b2evolution skin
5
اسفند

تراوش می کند خونین دلی از مهر خاموشی!

به این آتش زبانی عاجزم در شکر بیدادش دل من کی برون از عهده الطاف می آید؟ زسنگ خاره دارم چار بالش چون شرر صائب زبس سنگ ملامت بر من از اطراف می آید   شاعر: صائب تبريزي/ غزل3199 بیشتر »

free b2evolution skin
5
اسفند

ز بیدردان به گوشم گفتگوی عشق می آید!

مگر بی کوشش این دولت نصیب ما شود، ورنه زما افتادگان کی جستجوی عشق می آید؟   شاعر: صائب تبريزي/ غزل 3200 بیشتر »

free b2evolution skin