روزگاریست که سودازده روی توام!
نقد هر عقل که در کیسه پندارم بود
کمتر از هیچ برآمد به ترازوی توام
همدمی نیست که گوید سخنی پیش منت
محرمی نیست که آرد خبری سوی توام
شاعر: سعدی/ غزل 363
![]()
نقد هر عقل که در کیسه پندارم بود
کمتر از هیچ برآمد به ترازوی توام
همدمی نیست که گوید سخنی پیش منت
محرمی نیست که آرد خبری سوی توام
شاعر: سعدی/ غزل 363
![]()
خدای را که دگر آسمان بلا نفرستد
تو خود بدین قد و بالا بلای روی زمینی
تو تشنه غزل شهریار و من به که گویم
که شعرتر نتراود برون ز طبع حزینی
شاعر: شهریار/ غزل 155

شهریارا چه غم از غربت دنیای تن است
گر برای دل خود ساخته ای دنیایی
شاعر: شهریار/ غزل 160
![]()
ز سایه ئی که به خاک افکنی خوشم چکنم
همای عرش کجا و کبوتر چاهی
شاعر: شهریار/ غزل 159

یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
…
منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی
هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم
…
عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر
عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم
شاعر: شهریار/ غزل83
![]()