بی دوست خاک بر سر جاه و توانگری!
چندان که جهد بود دویدیم در طلب
کوشش چه سود چون نکند بخت یاوری
شاعر: سعدی/ غزل 551
چندان که جهد بود دویدیم در طلب
کوشش چه سود چون نکند بخت یاوری
شاعر: سعدی/ غزل 551
این سخن سعدی تواند گفت و بس
هر گدایی را نباشد جوهری
شاعر: سعدی/ غزل 546
محل و قیمت خویش آن زمان بدانستم
که برگذشتی و ما را به هیچ نخریدی
شاعر: سعدي/ غزل 540
عمر بگذشت و هوس در دل ما نیمرس است
راه طی گشت و همان آبله ها نیمرس است
…
به من از تیغ تو یک زخم نمایان نرسید
مد احسان تو بیرحم چرا نیمرس است؟
…
میوه پخته محال است نیفتد بر خاک
هر که دل بسته به این دار فنا نیمرس است
شاعر: صائب تبريزي/غزل 1471
شکر خوش است ولیکن حلاوتش تو ندانی
من این معامله دانم که طعم صبر چشیدم
مرا رواست که دعوی کنم به صدق ارادت
که هیچ در همه عالم به دوست برنگزیدم
شاعر: سعدي/ غزل 381