گر نکوبی حلقه صد جا بر در دل میشود!
دل اگر دیوانه شد دارالشفای صبر هست
میکنم یک هفتهاش زنجیر و عاقل میشود
شاعر: وحشي بافقي/ غزل 161
دل اگر دیوانه شد دارالشفای صبر هست
میکنم یک هفتهاش زنجیر و عاقل میشود
شاعر: وحشي بافقي/ غزل 161
تو حرفی نذر لب کن تا دلی خالیکنم من هم
که بر خود همچو کوه از بیصدایی بار میگردم
شاعر: بیدل دهلوی/ غزل 2082
نفس را از طواف دل چه مقدار است برگشتن
اگر برگردم ازکویت همین مقدار میگردم
زخواب ناز هستی غافلم لیک اینقدر دانم
که هر کس میبرد نام تو من بیدار میگردم
شاعر: بیدل دهلوی/ غزل 2082
زمشرق می شود هر اختری در وقت خود طالع
رسد چون نوبت نان طفل را دندان برون آید
…
زر قلب است نقدی هست اگر این کاروانی را
به امید چه یوسف از چه کنعان برون آید؟
شاعر: صائب تبريزي/ غزل 3189
ز غمخواران مگر غم دست بردارد زدل، ورنه
به پای خویش هیهات است خار از پا برون آید
تو از زنگ علایق سینه خود را مصفا کن
که چون شد صبح، خورشید جهان آرا برون آید
شاعر: صائب تبريزي/ غزل3187