دانی از دولت وصلت چه طلب دارم هیچ

یاد تو مصلحت خویش ببرد از یادم

شاعر: سعدی/ غزل 371

اینش سزا نبود دل حق گزار من

کز غمگسار خود سخن ناسزا شنید

…

یا رب کجاست محرم رازی که یک زمان

دل شرح آن دهد که چه گفت و چه‌ها شنید

شاعر: حافظ/ غزل 243

خبر از عیش ندارد که ندارد یاری

دل نخوانند که صیدش نکند دلداری

شاعر: سعدی/ غزل 560

زین خوشترت کجا خبری در زند که دوست

سر بی خبر به ما زد و از ما خبر گرفت

شاعر: شهریار/ غزل 31

آن‌ها که خوانده‌ام همه از یاد من برفت

الا حدیث دوست که تکرار می‌کنم

چون دست قدرتم به تمنا نمی‌رسد

صبر از مراد نفس به ناچار می‌کنم

شاعر: سعدی/ غزل 421