ز دست گریه کتابت نمیتوانم کرد که مینویسم و در حال میشود مغسول … اسیر بند غمت را به لطف خویش بخوان که گر به قهر برانی کجا شود مغلول شاعر: سعدی/ غزل 350 بیشتر »
من دوست میدارم جفا کز دست جانان میبرم طاقت نمیدارم ولی افتان و خیزان میبرم از دست او جان میبرم تا افکنم در پای او تا تو نپنداری که من از دست او جان میبرم شاعر: سعدی / غزل 392 بیشتر »