در خیال من نیامد در یقینم هم نبود!!!
در حقیقت چون بدیدم زو خیالی هم نبود
عاشق و معشوق من بودم ببین این داستان
شاعر: ابو سعيد ابوالخير/ تكه50
در حقیقت چون بدیدم زو خیالی هم نبود
عاشق و معشوق من بودم ببین این داستان
شاعر: ابو سعيد ابوالخير/ تكه50
با عاشقان نشین و همه عاشقی گزین
با هر که نیست عاشق کم گوی و کم نشین
باشد که در وصال تو بینند روی دوست
تو نیز در میانهٔ ایشان نهای ببین
شاعر: ابو سعيد ابوالخير/ تكه 53
گر با غم عشق سازگار آید دل
بر مرکب آرزو سوار آید دل
گر دل نبود کجا وطن سازد عشق
ور عشق نباشد به چه کار آید دل
شاعر: ابو سعید ابولخیر/ رباعی403
بر ما در وصل بسته میدارد دوست
دل را به فراق خسته میدارد دوست
منبعد من و شکستگی بر در دوست
چون دوست دل شکسته میدارد دوست
شاعر: ابو سعید ابوالخیر/رباعی 121
الله، به فریاد من بی کس رس
فضل و کرمت یار من بی کس بس
هر کس به کسی و حضرتی مینازد
جز حضرت تو ندارد این بی کس کس
شاعر: ابو سعید ابولخیر/ رباعی 355
شیدای ترا روح مقدس منزل
سودای ترا عقل مجرد محمل
سیاح جهان معرفت یعنی دل
در بحر غمت دست به سر پای به گل
شاعر: ابو سعید ابوالخیر/ رباعی 396
پرسید کسی منزل آن مهر گسل
گفتم که: دل منست او را منزل
گفتا که: دلت کجاست؟ گفتم: بر او
پرسید که: او کجاست؟ گفتم: در دل
شاعر: ابو سعید ابوالخیر/ رباعی 394
ز اول ره عشق تو مرا سهل نمود
پنداشت رسد به منزل وصل تو زود
گامی دو سه رفت و راه را دریا دید
چون پای درون نهاد موجش بربود
شاعر: ابو سعید بوالخیر/ رباعی 270
عاشق همه دم فکر غم دوست کند
معشوق کرشمهای که نیکوست کند
ما جرم و گنه کنیم و او لطف و کرم
هر کس چیزی که لایق اوست کند
شاعر: ابو سعید ابوالخیر/ رباعی 247
ای دلبر ما مباش بی دل بر ما
یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما
یا دل بر ما فرست یا دلبر ما
شاعر: ابو سعید ابوالخیر/ رباعی 23
در رفع حجب کوش نه در جمع کتب
کز جمع کتب نمیشود رفع حجب
در طی کتب بود کجا نشهٔ حب
طی کن همه را بگو الی الله اتب
شاعر: ابو سعید ابولخیر/ رباعی 30
ای کرده غمت غارت هوش دل ما
درد تو شده خانه فروش دل ما
رمزی که مقدسان ازو محرومند
عشق تو مر او گفت به گوش دل ما
شاعر: ابو سعید ابولخیر/ رباعی25
پرسیدم ازو واسطهٔ هجران را
گفتا سببی هست بگویم آن را
من چشم توام اگر نبینی چه عجب
من جان توام کسی نبیند جان را
شاعر: ابو سعید ابوالخیر/ رباعی 13
گر بر در دیر مینشانی ما را
گر در ره کعبه میدوانی ما را
اینها همگی لازمهٔ هستی ماست
خوش آنکه ز خویش وارهانی ما را
شاعر: ابو سعید ابولخیر/ رباعی11
ما دل به غم تو بسته داریم ای دوست
درد تو بجان خسته داریم ای دوست
گفتی که به دلشکستگان نزدیکم
ما نیز دل شکسته داریم ای دوست
شاعر: ابوسعید ابوالخیر
ای دل چو فراق یار دیدی خونشو
وی دیده موافقت بکن، جیحونشو
ای جان! تو عزیزتر نه ای از یارم
بییار نخواهمت ز تن بیرونشو
شاعر: ابوسعید ابوالخیر
با عاشقان نشین و همه عاشقی گزین
با هر که نیست عاشق کم کن قرینیا
باشد گه وصال ببینند روی دوست
تو نیز در میانهٔ ایشان ببینیا
شاعر: ابو سعید ابولخیر