در دل که عشق نبود معشوق کی توان یافت
جایی که جان نباشد جانان چه کار دارد؟
در دل غم عراقی و آنگاه عشق باقی
در خانهٔ طفیلی مهمان چه کار دارد؟
شاعر: عراقی/ غزل61 بیشتر »
چشم دلم به سمت حرم باز می شود
با یک سلام صبح من آغاز می شود
پر می کشد دلم به هوای طواف تو
وقتی که لحظه لحظه ي پرواز می شود...
اعجاز توست اينکه دلم يا کريم توست
قلب تپنده ي حرم قم، حريم توست
شاعر: یوسف رحیمی بیشتر »
لحظه لحظه خودی و خود بینی
گیردم از خدا مرا دریاب
صحبت خلق دورم از حق کرد
عمر من شد هبا مرا در یاب
هر دم آید گرانی از طرفی
گیرد از من مرا مرادریاب
در گلو غصه قصه در دل ماند
محرم رازها مرا دریاب
شاعر: فیض کاشانی/ غزل 62 بیشتر »
حدیث نکتهٔ توحید از زبان نگارین
هزار بار شنیدی دلا و هیچ نجستی
بیار باده که گبر و یهود و مومن و ترسا
ز عشق بهره ندارند جز خیال پرستی
شاعر: قا آنی/ غزل 59 بیشتر »