باورم این نمیشود ...!
این همه نیش میخورد سعدی و پیش میرود
خون برود در این میان گر تو تویی و من منم
شاعر: سعدی/ غزل 410
این همه نیش میخورد سعدی و پیش میرود
خون برود در این میان گر تو تویی و من منم
شاعر: سعدی/ غزل 410
لایق بندگی نیم بی هنری و قیمتی
ور تو قبول میکنی با همه نقص فاضلم
شاعر: سعدی/ غزل 406
دل همیشه غریبم هوایتان کرده است
هواى گریه پایین پایتان کرده است
…
چگونه لطف ندارى به این دو چشمى که
کنار پنجرههایت صدایتان کرده است؟
…
تو آن نماز غریب همیشهها هستى
که کوچههاى خراسان قضایتان کرده است
سپیدهاى و به رنگ شفق در آمدهاى
کدام زهر ستم جابجایتان کرده است
شاعر: علی اکبر لطیفیان
خون گریه کن مدینه! کز این ماتم عظیم
گر آسمان خراب شود بر سرت رواست
گشتند انبیا همه چون فاطمه یتیم
زیرا عزای قافله سالار انبیاست
خلقت چه لایق است که صاحب عزا شود
عالم عزا گرفته و صاحب عزا خداست
شعر: غلامرضا سازگار (میثم)
باید دوباره خیمه غم دست و پا کنیم
پرچم، کُتل، کتیبه، علم دست و پا کنیم
بعد از دو ماه گریه به ارباب بی کفن
اشکی برای شاه کرم دست و پا کنیم
شاعر: محمود مربوبی